(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قالب وبلاگ

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قرآن کریم: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از علق آفريد، بخوان به نام پروردگارت که كريمترين [كريمان] است 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مسعود اکبری مطالب اموزنده) و آدرس m-akbari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس



از ماشین پیاده شدم ، نگاهی به ساختمون انداختم و در صندوق عقب رو باز کردم بسته ی سفارش شده رو برداشتم و تا جلوی در ساختمان بردم ، گذاشتم روی زمین و زنگ آیفون رو فشار دادم
- کیه ؟
- منزل آقای ...

خواستگاری

- بله ، بفرمایید
- ببخشید بسته ای که سفارش داده بودین رو آوردم ، بیاین دم در تحویل بگیرین .
- اگه میشه لطفا بسته رو بیارین طبقه ی دوم ساختمان پلاک 4

در رو باز کرد و وارد ساختمان شدم ،
آهسته رفتم بالا جلوی در که رسیدم قبل از اینکه زنگ بزنم در باز شد و خانمی در چهارچوب در ظاهر شد
وضعیت حجابش خیلی مناسب نبود سرم رو پایین انداختم ولی غوغایی در درونم به پا شده بود و شیطون هم شروع کرد به وسوسه ...
که یکدفعه صدای اون خانم من رو به خودم آورد
- لطفا بسته رو بیارین داخل منزل بذارین .

بی اختیار وارد خونه شدم که بسته رو بذارم که یکدفعه متوجه شدم پشت سرم در بسته شد !!

معلوم بود که تنهاست و به نیت سوء از من خواسته بود بسته رو براش ببرم بالا

چند لحظه هاج و واج مونده بودم ؛ شیطون به طرف گناه هلم میداد ولی عقل و اعتقادات قلبیم هشدارم میدادند
ولی بالاخره خواهش های نفسانی بر عقلم پیروز شد

تصمیم خودم رو گرفتم ، لبخندی زدم و خم شدم که بسته رو بذارم زمین یکدفعه ...

چشمم به پیراهن سیاهی که به مناسبت محرم و عزای سیدالشهداء تنم کرده بودم افتاد
یا ابا عبدالله ...
یه نهیبی به خودم زدم :
فلانی میخوای چیکار کنی ؟
از اربابت حسین (علیه السلام) خجالت نمی کشی ؟
دوباره سر دو راهی گیر کردم
ولی اینبار دیگه تصمیم جدی خودم رو گرفتم ... بسته رو گذاشتم زمین و سریع رو برگردوندم به طرف در خروجی ...
دیگه نه چیزی شنیدم و نه چیزی فهمیدم ، نمیدونم چطور خودم رو به ماشین رسوندم و راه افتادم !
تو راه فقط اشک می ریختم و این بیت شعر رو زمزمه می کردم :

مهر تو را به عالم امکان نمی دهم
این گنج پربهاست من ارزان نمی دهم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ شنبه 17 تير 1391 ] [ 23:40 ] [ مسعود اکبری ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی توخود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی توخودعشقی که همزاد منی تو سکوت من وفریاد منی دستای توخورشید ُ نشون میدن چشمای بستمو بیدارمی کنن صدای بال پرنده رو لبات توگوشام دوباره تکرارمی کنن زندگی وقتی که بیزاری باشه روز و شب هاش همه تکراری باشه شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه عزیـز با تو بودنه آخرین پناه موندن منه توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی
امکانات وب