صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 24 صفحه بعد

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قالب وبلاگ

(مسعود اکبری مطالب اموزنده)
قرآن کریم: بخوان به نام پروردگارت كه انسان را از علق آفريد، بخوان به نام پروردگارت که كريمترين [كريمان] است 
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان (مسعود اکبری مطالب اموزنده) و آدرس m-akbari.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





چت باکس


             این تصویر هانیه خانمه حافظ 10 سوره قران و دورهای حفظ موضوعی قران به روش اشاره   اموزش حروف عربی........نفر اول روخوانی قران....از شهر سوق

                              افتخار خانواده وجود بابا عسل مامان           

      

                                      

                                              

               

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 ] [ 22:37 ] [ مسعود اکبری ]
این خانم خانما هانیه اکبری حافظ 10 سوره قرانه 4 ساله از شهر سوق

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 ] [ 22:37 ] [ مسعود اکبری ]

نمی دانم به کدامین گناه اسیر زمین شدم...

نمی دانم کدامین میوه را باید خورد تا رها شد...

[ سه شنبه 19 ارديبهشت 1391 ] [ 22:13 ] [ مسعود اکبری ]
دنیایی پر از سیاهی ، چیزی نشد نصیبم جز تباهی ! بازی های عاشقانه ، انواع قلبها ، یکی شکسته و یکی به انتظار پوچی نشسته حرفهای تکراری ، این تنها صداقت است که از آن بیزاریم سخت است قدم برداشتن در راه عشق ، صدها قدم برداشتیم و این شد یک تصویر زشت تصویری سیاه و سفید ، طعم تلخ عشق را تنها آن دلشکسته چشید نمیفهمیم و آغاز میکنیم ، پایانش پیداست و باز هم هوس پرواز میکنیم صدایی زیباتر از صدای سکوت نیست ، در این دنیا دلی عاشقتر از یک دل تنها نیست به دنبال یک بازی زیبا ، رنگ دلها همیشه سیاه ، من با بقیه فرق دارم تا آخرش بیا.... وعده ی دروغ ، لحظه هایی شلوغ، تپشها تندتر ، بیقراریها بیشتر ، نمیگذرد این ساعتهای نفسگیر! پاسخی نمیشنوم ، به خواب نمیروم ، و باز هم شب زنده داری و بی تابی ، برای کسی که ارزشی برایم قائل نیست ، برای کسی که دلش در کنارم نیست ، برای کسی که نمیفهمد ، نمیداند ، نمیبیند! همه چیز پر از دروغ ، باز هم می آید آن غروب... به انتظار چه کسی نشسته ای؟ باز هم هوس عاشقی کرده ای؟ آغوشت را به همه کس دادی و در آغوش همه کس خوابیدی ... گرمای تنت برای همه شد و سردی اش برای خودت، نجابتت را فدا کردی در راه دلت... باز هم باید بشنوی حرفای تکراری ، باور کنی و فکر کنی دلت اینبار نخواهد شکست ! از این فکرها نکن ، مثل من حرف همه کس را باور نکن، همه مثل همند شک نکن،بیش از این زندگی ات را به پای این و آن تباه نکن!
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 ] [ 18:49 ] [ مسعود اکبری ]
راز دلهایمان گفتی دوستت دارم و دلم لرزید گفتم به عشق تو زنده هستم و دلت راز دلم را فهمید گفتی مال توام ، گفتم بدجور گرفتار توام بگو از احساست تا بگویم از لحظه های عاشقی مان بگو از حال و هوای قلبت تا بگویم از خاطره های شیرینمان گفتی همیشه به یاد توام ، گفتم هنوز هم خیره به عکسهای توام گفتی سحر شده و هنوز به عشقت بیدارم ، گفتم از سر شب تا حالا از دلتنگی ات بیمارم بگو از آن حرفهای عاشقانه ات تا بگویم که آرامم ، تا بگویم به هوای بودنت است خوشحالم گفتی نفسهایم عطر حضور تو را میدهد ، گفتم که قلبم به عشق در کنار تو بودن همچنان میتپد گفتم یار توام ، همیشه و همه جا در کنار توام ، گفتی یاد توام ، اگر هم نباشی باز هم درگیر انتظار به تو رسیدنم گفتی می آیم فردا ، گفتم میمیرم تا فردا ، طاقت ندارم حالا بیا در کنارم ، من آن آغوش گرمت را میخواهم .... تو را تا ابد اینجا میخواهم ، که همیشه بمانی ، همیشه همینجا دستان مرا بخواهی که بگیری دستانم را ، بفشاری هر دوی آن را ، بگویی همیشه میمانی ، هیچگاه غزل رفتن را نمیخوانی گفتی دوستت دارم و دلم لرزید ، چشمانم جز قطره های اشک در چشمانت چیزی را ندید، هیچکس جز من و تو این راز عاشقانه را نفهمید! چه کهکشان زیباییست راه نگاه تو ، چه زیباست این دنیای عاشقانه ی تو ، چه خوشبختم از اینکه تو را دارم .... اینبار هم تو گفتی دوستم داری و دو تا به نفع تو ، دلم دیوانه شده از دست محبتهای تو!
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 ] [ 18:49 ] [ مسعود اکبری ]
کوله بار بابودنت خیلی خوشحالم انگار تازه به دنیا اومدم عزیزم ... توبرام خیلی با ارزشی میمونم تا روزی که بمونی عشقم... من برات یه همدم بودم ولی حالا انقدازت دورم که صدای نمی شنوم که همدمی باشم... باتوبودن برام یه آرزوشده دیگه خدامی دونه کی ببینمت عمرم... بهار اومد خبرای خوش آورد باخودش ولی لابه لاش خبرای بدم بودامیدوارم تاآخرش خبرای خوشی باشه... می رویم ازاین دیار به دیار دیگر امامهم کوله بارمان است...
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 ] [ 18:49 ] [ مسعود اکبری ]
1-چرا راننده ها زیر بارون دلشون فقط برای زنها می سوزه؟
۲٫ چرا استادها به دخترها بهتر نمره میدن؟
۳٫ چرا بارون میاد، ترافیک میشه؟
۴٫ چرا تو خونه ۴٠ متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟
۵٫ چرا به هرکی مسن تره بیشتر اعتماد می کنن؟

خداوند مرد را آفرید

به زن ها قول داد که مرد ایده آل

را میتوان در هر ” گوشه ” زمین پیدا کرد

و زمین را ” گردآفرید که گوشه نداشته  باشه !

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 ] [ 18:49 ] [ مسعود اکبری ]



ما هیچوقت در این اتاق با هم نبوده ایم

          ما هیچوقت روی این تخت در این اتاق با هم نبوده ایم

                  ما هیچوقت اینجا با هم نبوده ایم

                           ما هیچوقت هیچ جا با هم نبوده ایم


هیچوقت روی این تخت باهم گره نخورده ایم

            هیچوقت روی این تخت درهم حل نشده ایم


دست های تو هیچ جای این کره ی خاکی دست های مرا نگرفته

لب های من هیچ جای این اتاق تاریک روی لب های تو ویران نشده

          دست های تو هیچ گاه رازهای تن مرا کشف نکرده

                ما هیچوقت روی هیچ نیمکتی خلوت نکرده ایم


                   بوسه های من هیچ گاه به تو نرسیده

                   بوسه های تو هیچ گاه مرا لمس نکرده


موهای من هیچ شبی دستخوش نوازش های تو نشده

    بازوان تو هیچ گاه شانه های مرا درمیان نداشته


سینه ی تو در هیچ هم آغوشی حرارت سینه ی مرا حس نکرده...


تو در هیچ خوابی مرا در بسترت نداشته ای

                   من در هیچ تختی با تو نخوابیده ام...

انگشتان تو هیچ لحظه ای تب گونه های مرا لمس نکرده

       لبهای من زیر هیچ بارانی لب  های تو را نچشیده...


قلب تو قلب مرا لمس کرده

    "ما" هیچوقت من و تو نبودیم !

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 ] [ 18:49 ] [ مسعود اکبری ]

  بعد از ازدواج

زن: منو دوست داری؟

مرد: البته 

زن: تا حالا به من دروغ گفتی؟

مرد: نه، چرا این سوال رو می پرسی؟

زن: منو مسافرت می بری؟

مرد: مرتب

زن: منو کتک می زنی؟

مرد: به هیچ وجه

زن: می تونم بهت اعتماد کنم؟

همین متن رو از پایین به بالا بخونید

!
[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 ] [ 18:49 ] [ مسعود اکبری ]

بی وفا جای تو هنوز در قلبم است !

کجایی که ببینی دلم در انتظار دیدن تو است ؟

بی وفا قلبم تا ابد برای تو است ، عشقم تا آخرش به نام تو است !

کجایی که ببینی دلم برای تو پر پر میزند!

کجا رفتی ؟ هنوز در حال سوختنم ، کجایی که ببینی میخواهم برای تو بمیرم !

راستی معنای وفا را یاد گرفتی یا هنوز مثل گذشته میخواهی قلبم را بشکنی!

حالا که آمدی با ما مهربان باش ، به من آرامش بده ، با ما وفادار باش !

آن لحظه که آمدی انتظار این را نداشتی که ببینی هنوز به پای تو نشسته ام ، هنوز با

خاطرات تو زندگی میکنم ، هنوز دلم به چشمهای زیبای تو خوش است ، که به آن نگاه

کنم ، بگویم فدای تو عزیزم ، دوستت دارم ای بهترینم !

نه فکر نکنم که باور کرده باشی هنوز تو را سرپناه لحظه های بی کسی میدانم !

از آن لحظه که تو رفتی ، تا این لحظه که آمدی آرام نبودم ، راستش را بخواهی در کوچه

باغهای زندگی در جستجوی تو بودم ، هیچگاه خسته نشدم از اینکه آنقدر گشتم و

گشتم و تو را ندیدم !

تو ای بی وفا کجا بودی ؟ نه نمیخواهم باور کنم که در آغوش کسی دیگر بودی!

بگذار آنچه که در دلم است حقیقت داشته باش ، تو یک جای خوب بودی ، تو نیز در انتظار

بازگشتی دوباره بودی !

بی وفا کجا بودی که ببینی هر گاه دلم میگرفت به آنجا میرفتم که همیشه با هم قرار

میگذاشتیم ، آنجا مینشستم ، یک گل از شاخه میچیدم و جای تو میگذاشتم و با آن گل

درد دل میکردم ، میگفتم گل من ، عزیز دل من ، میفهمی که چقدر دوستت دارم ؟هر که

از آنجا رد میشد به من نمی گفت عاشقم ، میگفت این بیچاره دیوانه است!

بی وفا به خاطر تو همه به من گفتند دیوانه ام ، اما هیچکس نفهمید که من دیوانه تو

هستم!

حالا که آمدی اول از همه وفاداری را برایم معنا کن زیرا من دیگر طاقت بی وفایی را

ندارم!

[ یک شنبه 17 ارديبهشت 1391 ] [ 18:49 ] [ مسعود اکبری ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه شبنم و برگ گل یاس لحظه رهایی پرنده هاست توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی توخود عشقی که شوق موندنی غم تلخ و گنگ شعرای منی وقتی دنیا درد بی حرفی داره تویی که فریاد دردای منی توخودعشقی که همزاد منی تو سکوت من وفریاد منی دستای توخورشید ُ نشون میدن چشمای بستمو بیدارمی کنن صدای بال پرنده رو لبات توگوشام دوباره تکرارمی کنن زندگی وقتی که بیزاری باشه روز و شب هاش همه تکراری باشه شاید عشق برای بعضی عاشقا لحظه بزرگ بیداری باشه عشق لالایی بارون تو شباست نم نم بارون پشت شیشه هاست لحظه عزیـز با تو بودنه آخرین پناه موندن منه توخود عشقی که همزاد منی توسکوت من و فریاد منی
امکانات وب